♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥

ساخت وبلاگ

نکات موفقیت در کسب و کار

افراد ثروتمند و میلیونر خود ساخته باهوش تر و برتر از شما نیستند. اما آنها از یک سری اسرار ویژه برای ثروتمند شدن بهره گرفته اند که شما نیز میتوانید با پیروی از آنها حداقل کسب و کار خود را رونق بخشید.

۱- رویاهای بزرگی در سر داشته باشید. افکار بزرگ زندگی شما را متحول خواهد ساخت.

۲- یک تصویر خاص از مقصد مسیر خود در ذهن تان ترسیم کنید. هر اندازه این تصویر مشخص تر و خاص تر باشد امکان دستیابی شما به آن بیشتر خواهد بود.

۳- به گونه ای رفتار کنید که گویی شما مالک کسب و کارتان میباشید. ولو آنکه برای شخص و شرکت دیگری کار میکنید. این نگرش شما بذرهای موفقیت و استقلال شغلی را در سرنوشت شما خواهد کاشت.

۴- شغل خود را دوست داشته باشید. چنانچه به آن علاقه مند نمیباشید آن را رها کنید. با “نه” گفتن به شغلی که تنها برای پول انجامش میدهید شغل دلخواه خود را همچون آهن ربا جذب خود خواهید کرد.

۵- یک گروه خوش فکر تشکیل دهید. با افرادی که متعهد به ایجاد یک شغل بزرگ هستند جلسه تشکیل دهید. اندیشه ها و ایده های خود را با یکدیگر در میان بگذارید و از یکدیگر پشتیبانی کنید.

۶-همواره ضوابط اخلاق کاری را رعایت کنید.

۷- پیشرفت و بهبودی دائم و بی وقفه در شغل خود را سر لوحه اعمال خود قرار دهید. همیشه به علم خود بیفزایید.

۸- به شغل خود بعنوان یک خدمت رسانی بنگرید. یاری رساندن به دیگران کسب و کار شما را رونق خواهد بخشید.

۹- از تمام جزئیات و ریزه کاریهای شغل خود آگاهی یابید. این پیشه شماست.

۱۰- مترصد فرصتها باشید. هر لحضه ممکن است بر در شما بکوبد. آیا شما آماده هستید؟

۱۱- تناسب اندام خود را حفظ کنید. ذهن توانمند جسم نیرومندی پدید می آورد. بدن ضعیف معلول ذهن ضعیف میباشد. سلامت جسمانی و روانی شما اساس موفقیت شما در زندگی میباشد.

۱۲- زندگی خود را اولویت بندی کنید. ابتدا کارهای مهم تر را به انجام رسانید.

۱۳- پیش از آنچه مشتری انتظار دارد به وی خدمت ارائه دهید. این عمل اعتماد سازی کرده و مشتریان شما را افزایش میدهد.

۱۴- فرد منضبطی باشید. زندگی خود را از فعالیتها و افرادی که موجبات پیشرفت و بالنگی شما را فراهم می آورند، پر کنید. فعالیتهایی که بر زندگی شما اثر منفی می گذارند را از خود دور سازید.

۱۵- نخست به خودتان پرداخت کنید. این نخستین قانون متمولان است. پس انداز را هیچگاه فراموش نکنید.

۱۶- هر از چند گاهی تنهایی را تجربه کنید. در زمان تنهایی به ندای درون و اندیشه های ذهن خود گوش فرا دهید و برنامه ریزیهای خلاقانه کنید.

۱۷- بسوی برتری گام بردارید. بهترین را ارج دهید و به کمتر از آن قانع نباشید.

۱۸- صداقت و درستکاری بهترین سیاست است. خود و خواسته های خود را بشناسید و آنها را همیشه صادقانه بیان دارید.

۱۹-در روند تصمیم گیری سریع عمل کرده و در تغییر آنها کند و آهسته باشید.

۲۰- شکست گزینه شما نخواهد بود. تمام افکار شما باید بر موفقیت متمرکز باشد. شما باید موفق گردید.

۲۱- در دستیابی به اهدافتان مصمم باشید. پافشاری سرسختانه اعتماد بنفس شما را تقویت کرده و شما را به پیروزی نهایی نزدیک میکند.

۲۲-بر خلاف جریان آب شنا کنید.هیچگاه از ایده ها،عقاید و رویکردهای نو نهراسید.

۲۳-بروی فرصتها تمرکز کنید و نه بروی موانع.

۲۴- سه عنصر ترس، پشت گوش اندازی و تنبلی را از زندگی خود بیرون اندازید.

۲۵-به خاطر داشته باشید اغلب افرادی که در کنار شما زندگی میکنند از پیشرفت و ثروتمند شدن شما خوشنود نخواهند شد و ممکن است در این مسیر مرتبا شما را از دستیابی به اهدافتان دلسرد سازند. تنها به اهداف خود بیندیشید و آنها را نادیده بگیرید.

۲۶- یاد بگیرید خودخواه باشید. خودخواهی به معنی نادیده گرفتن حقوق دیگران نیست. بلکه به مفهوم ارج نهادن به خواسته ها و آرزوهای خودتان و مقدم دانستن آنها بر خواسته های دیگران است.

۲۷-حال اگر فرد بد شانسی نباشید حتما پولدار میشوید!

منبع:http://justmoney.ir

♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥...
ما را در سایت ♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥ دنبال می کنید

برچسب : نکات موفقیت در کسب و کار,کسب وکار,کسب کاردر اینترنت,موفقیت در کار, نویسنده : ▒▒▒░♥♡Faezeh am♡♥░▒▒▒ baray2 بازدید : 657 تاريخ : سه شنبه 31 فروردين 1395 ساعت: 0:17

نمیدانم دلم راست گفت یا نه؟
نمیدانم دلم خوب انتخاب کرد یا نه؟

من معتقدم دل نزدیک ترین است به خدا

همه تصمیم ها رو با دلم میگیرم

البته دلم که انتخاب کرد بعد با اجازه عقلم

 

امروز به خواستگاری کسی جواب نه دادم

که مدعی بود خیلی دوستم داره و...

بعد از شنیدن جواب نه با کلی ناراحتی و ناامیدی

و کلی جمله هایی که تا حالا از کسی نشنیده بودم

گفت در من مشکلی دیدی که نه گفتی؟

گفتم نه مشکل از دل منه

نمیدونم خاله اش انگار من زدم پسرشون رو کشتم

طلب کارم بود

میگفت بااین چیکار کردی؟!
آخه مگه من مسئول حال بد شدنشم؟

نمیدونم دلم یکم ناآرومه

میگم نکنه دلش شکسته باشه

ولی خب منم نمیتونم که با کسی از روی ترحم زندگی کنم

 

(خدایا خودت دل ناآروممو آروم کن)

 

نمیدونم دلم گفت نه

شاید حکمتی هست...

امیدوارم تصمیم خوبی گرفته باشم

♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥...
ما را در سایت ♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ▒▒▒░♥♡Faezeh am♡♥░▒▒▒ baray2 بازدید : 683 تاريخ : دوشنبه 30 فروردين 1395 ساعت: 23:28

 

♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥...
ما را در سایت ♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥ دنبال می کنید

برچسب : افسوس,عکس نوشته,سایت فرانش,روانشناسی, نویسنده : ▒▒▒░♥♡Faezeh am♡♥░▒▒▒ baray2 بازدید : 756 تاريخ : شنبه 28 فروردين 1395 ساعت: 22:23

لعنت به این جمعه هایی که به جز گریه چیزی برایم ندارد

سخت ترین چیز دنیا اینه پشت تلفن وقتی با مادرت حرف میزنی

و بغض خفت میکنه

اما به زور قورتش میدی که نکنه مامانم بفهمه وغصه بخوره

نکنه مامانم با صدای بلند جلو بابات بگه چرا گریه میکنی؟!

اونوقت بابامم غصه میخوره

هروقت زنگ میزنم خونه مامان بابام میپرسن درسات چطورن؟

خوب میخونی؟منم میگم بد نیستن...

مامانم میگه برو غذاتوبخور خسته ای...

نمیدونن بابا دخترشون هرچی میخونه جز درس...

اومدم یکی از حسابای تلگراممو دلیت کردم

میخواستم همه چیو پاک کنم

این جو گرفتگی موقتیه تو وجود من

کاش این عصبانیت من بود...

اونوقته که من بخودم بیام

همین الان تصمیم گرفتم کانال نگاه رو پاک کنم

احساس شکست میکنم

با این همه زحمتی که براش کشیدم روز به روز از تعداد عضوهاش کم بشه

چقد تبلیغ اخه؟

چقد عضو شدن تو گروه های مضحک و پست گذاشتن برای جذب ممبر

حتی تبادل هم خوب نبود

اخه کی بایه کانال زیر60 ممبر تبادل میکنه؟

دیگه انگیزه ام واسه بودنش تموم شده

به کمی تنهایی نیاز دارم

احتمالا این حسابمم پاک کنم

میمونه یه حساب دیگه

اونم بخاطر کارام نگه دارم

داداشم گف اینجا فیلم بزارم

اخه فیلم میخاد چیکار

اینجا وبلاگه منه   حقه منه

میخام هرچی دوس دارم بنویسم

میگن وقتی حالت خوب نیس

وقتی هیشکی نیس کنارت

وقتی کسیو نداری بهش بگی درداتو بنویسشون

منم دارم مینویسم

مهم نیست که چندتا ادم بیاد به وبلاگم

مهم نیست کسی اینارو بخونه یانه

مهم خودمم

مهم دله خودمه که اروم بگیره همینو خلاص....

♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥...
ما را در سایت ♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥ دنبال می کنید

برچسب : ممبرفیک تلگرام,کانال نگاه,کانال تلگرام,گریه,دلنوشته, نویسنده : ▒▒▒░♥♡Faezeh am♡♥░▒▒▒ baray2 بازدید : 689 تاريخ : شنبه 28 فروردين 1395 ساعت: 0:00

این روزها زیادی سرم گرم است...

حواسم به همه چیز هست جز خودم...

لبخند هایم را پشت این دنیای مجازی ام جا گذاشتم

کارم شده پست و پست گذاشتن در کانال نگاه

به خیال خودم روزی جبران خواهد کرد

میروم دانشگاه و می آیم

تحولی نیست...

حال خوشی ندارم...

خسته شده ام از منی که درگیر شده با مجازی

خسته از دروغ های مجازی آدمها

خسته از تبلیغات بی سرو ته

خسته از آوارگی این وبگردی های نامعلومم

خسته از ....

 

 

 

♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥...
ما را در سایت ♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ▒▒▒░♥♡Faezeh am♡♥░▒▒▒ baray2 بازدید : 714 تاريخ : پنجشنبه 26 فروردين 1395 ساعت: 17:58

♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥...
ما را در سایت ♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥ دنبال می کنید

برچسب : دلم گرفته,عکس غم انگیز, نویسنده : ▒▒▒░♥♡Faezeh am♡♥░▒▒▒ baray2 بازدید : 1097 تاريخ : پنجشنبه 19 فروردين 1395 ساعت: 12:45

شاید بچگونه باشه رفتارم

اما وقتی عزیزدرونه باشی

بچه آخر باشی با یه عالم وابستگی

میفهمی چقد سخته دور شدن دوباره از پدر مادر

دیروز مامانمو بغل کردمو کلی گریه کردم

مامانم مثه اون روزا که بچه بودم شعر میخوند برام تا آروم شم

الانم که می نویسم باز گریه اومد سراغم

یه چیز جالب !وقتی گریه میاد سراغتون به هر دلیلی بخندید!

دیگه گریه وبغض هرچی هست میره وسراغتون نمیاد

ماشین دور کرده بود

مامانم میخواست بره علف ببره

بابام حیرون من شده بود

مامانم وسایلمو آماده کرد وبابامم نگران بود نکنه ماشین دور بیاد به شب بخورم

جداشدن ازشون سخت تر میشد هر ثانیه که عقربه های ساعت جلومیرفتن

تا اینکه بابام گف بیا بریم بنزین بزنیم اگه ماشین نیومد صبح زود خودم میرسونمت

همچین اومدیم بیرون صدای بوق ماشین اومد

دیگه روبوسی و اینا تا سوار شدم

تا وقتی خواستم برسم بابام دو بار زنگ زد

به ابجی فاطیم گفته بود بیاد دنبالم سر میدون سرآسیاب

من یکم دلخور شده بودم از ابجیم

مامانم میگف دلخور نشو اونم حق داره جای مادرته

آخه ابجی بزرگمه واقعا هم مادری میکنه

رسوندم خونه طاهر آباد

من موندمو یه اتاق سرد و تنهایی هام

عجب هوایی شده تو بهار من بخاری روشن کردم

داشتم از گشنگی هلاک میشدم

یه عدسی بار گذاشتم

فاطی (هم اتاقیم) ساعتای 10 اومد

صبی هم که اومدم چهار کلوم از آمار بخونم حوصلم نیومد
خدا به خیر کنه استاد هیچی نگه
الان دیگه باید آماده شم برم دانشکده

اوه اوه زهرا(همکلاسیم)زنگ زد

داره میاد دنبالم من برم
 

♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥...
ما را در سایت ♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥ دنبال می کنید

برچسب : دلنوشته,خاطرات دانشگاه,خاطرات روزانه, نویسنده : ▒▒▒░♥♡Faezeh am♡♥░▒▒▒ baray2 بازدید : 735 تاريخ : 15 فروردين 1395 ساعت: 9:3

یک عاشقانه آرام

♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥...
ما را در سایت ♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥ دنبال می کنید

برچسب : عکس عاشقانه جدید,متن عاشقانه جدید, نویسنده : ▒▒▒░♥♡Faezeh am♡♥░▒▒▒ baray2 بازدید : 745 تاريخ : شنبه 14 فروردين 1395 ساعت: 12:42

من

دیشب دلم شکست....

آخرین باری که گریه کردم بهمن 94 بود وقتی رفته بودم مشهد

_______.....__________......_________....._________

سخته زیرپتو یواشکی گریه کنی

وقتی دلت به اندازه همه دنیاشکسته
وقتی دلت آغوش مادرتومیخواد
وقتی آروم هق هق میکنی تانکنه صداتو بابات بشنفه که بیداره

آروم گریه میکنم نکنه مامانم غصه هاش بیشتر شه

آروم اشکهامو پاک میکنم

تنها کسی که کنارمه خـــــداســـت

نمیدونم ازش دلگیر بشم یا ...

اما نه نمیشه ازخــــدا دلگیر شد

تقصیر خودم بود

تقصیر خودم بود که عشق باور زندگیم شده

تقصیر خودم بود که عشق پاکمو خرج کسی جز خـــدا کردم

منی که قلبمو گذاشتم کف دستم وباز اعتماد کردم

به کسی که آروم آروم اومد توزندگیم وعاشقم کرد

ههههههه خندم میگیره

با اینکه دلم شکسته ازش

اما هنوز منتظر تک زنگ بیدارشدنش از خوابم

میدونم دوسم داره

اما میدونم که حاضر نیست بخاطر |___من__| هر کاری کنه

سخت تراینکه عاشق یه آدم بی احساس شدم

خخخخ دیروز تهدیدم کرد که نیای دیدنم میرم یه نفر دیگرو پیدا می کنم

منم براش نوشتم: برو عزیزم یه خوبشو پیدا کن

باز نوشت: برم؟

براش نوشتم:
اگه ارزش عشق من که بهم میگی عشقم همینقده که برای نیومدن میخای بری دنبال کسی که همراهت باشه
برو!
ن مانعت میشم ن التماست میکنم ن نفرینت میکنم
ن اینکه ازخدام باشه بری
ن اینکه دوستت نداشته باشم نه!
چون بامن  موندن که زوری نمیشه!

بعد خندید ونوشت فدای تو وادبیاتت شم

بعد دوسال شناختنش

دیگه نقطه ضعفاش و اخلاقش تو دستمه

اونجوری نیست که بره

نمیدونم چرا دیشب گف که هیچ وقت نمیبینمت دلم هوری ریخت پایین

خیلی سخته دیگه نمیشه نه جدا شد نه فراموش کرد

مثه اعتیاد بابام به سیگارش...!

که هرچند براش بده اما نمیتونه بزارش کنار

دوسش دارم ....حرف از نبودنش که میشه ناخودآگاه اشکام میریزه پایین

انگار تمام دنیای من ختم شده به بودنش

دیگه آب از سرم گذشته دلم عادت کرده به این شکستن های پیاپی

یا می مونیم تا ابد با هم

یا یه روز من میرم و تنهاش میذارم و میشه مال یه نفر دیگه

 

 

 

♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥...
ما را در سایت ♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥ دنبال می کنید

برچسب : دلنوشته, نویسنده : ▒▒▒░♥♡Faezeh am♡♥░▒▒▒ baray2 بازدید : 625 تاريخ : شنبه 14 فروردين 1395 ساعت: 12:27

از اوضاع خونه می نویسم

امسال عید خونه تکونی نکردیم

ریشه های جاز(شیرین بیان) بابایی رو حیاط رو پر کرده بودن

ونمیشد کاری کرد

حیاط خونه ما کوچیک و اگه یه ذره آب هم رو حیاط ریخته میشد

آب میرف زیر ریشه ها و ریشه هم نم دار میشدن و یه ضرر مالی بزرگ میخورد

همیشه از عیدنوروز بدم میومد وتنفر دارم بهش

عید که میشه اوضاع مالی ایقد خراب میشه که...

باید جوش شیرینی ومیوه وآجیل رو داشته باشی

تا حسرت خوردن نداشتن ونخریدن لباس عید

ودیدن لباس خوشکلای دختر عموهاودختر عمه ها

همه اینا از بچگی عقده شده واسم

حتی بابام هم از عید متنفره

میگه هیچ فایده ای بجز ضرر واسه ما نداره

هیچ خوشی توش نی

نه مهمونی درستی نه یه سفر  نه تفریح

حتی سیزده بدر هم که همه مردم میرن گردش و تفریح

ما تو خونه ایم و هیچ واکنشی انجام نمیشه

قبلا که ابجیام اینا مجردن بودن هنوز

دسته جمعی میرفتیم باغمون

با این حال خوب بود....باغمون تداعی بهشته

چشمه جوشان داره تو خودش

بابامم کلی درخت گردو زده مثه جنگله

البته  همه جور میوه ای داره

معمولا هم درختهای زردآلو وآلوچه(گوجه سبز) ما سیزده بدر برعکس همه

هنوز شکوفه اند تاقو نشدن

معمولا همه مهمونامون خیلی کم هستن

دوتا از عمو هام،عمم،دختر عموهام،وداداشمو ابجیام که ازدواج کردند میان خونمون

از اقوام مادر فقط یه خاله دارم وبس

که شایدچند روز مونده به 13بدر بیاد

از دوم راهنمایی هم خونه خالی شد

فقط من بودمو مادرمو بابام

البته برای خونه تکونی عید ازبعد اینکه ابجی لیلام اومد گلباف زندگی کرد

با امین شوهرش میان سه تایی خونه تکونی رو انجام میدیم

نمیدونم چی جا مونده ونگفتم

عید امسال عجب عیدی شد

سال تحویل مامانم آبداری داشت

بزور نگهش داشتم تو خونه

سه تایی پا تلویزیون

تنها قرآن رو برداشتم ومامانم اینا دعای تحویل و خوندن ودعا کردند

روز اول عید:

مهمون خونه ما دختر عموم مهدیه بود

البته بگم ها مهمون اومدن ومهمونی رفتن برای ما

یعنی فقط به صرف شیرینی،چای،آجیل ومیوه است

روز دوم عید:

دختر عموم زهرا اومد قبل از ظهر

عصرش هم عمه ام اومد

ظهرش هم ابجی زهرام دوتا پسرشو فرستاد اینجا

خودش سرکار بود وقت نداره نگهشون داره

شام خوردیم و جامونو انداختیم

بچه ها هم خوابیدن

یدفعه ساعتای 10 بود که در خونه در زدن

مامانم رفت در رو باز کرد

رامین(شوهرابجی زهرام) بود و عمم اینا و عمومحمودم

ابجیم ازش جداشده واسه همین هرچی زنگ میزد ما جواب نمیدادیم

تا اینکه دیشب از کرج رسیده اینجا ورفته درخونه عموم

که اومدم دنبال زهرا

دیگه عمم هم مهمون خونه عموم بود

اومدن اینجا

دیگه کلی فیلم هندی شد

که دلم برای بچهام تنگ شده واومدم ببرمشون

بغل کرد وگریه میکرد

وهمیجور  با بابام دعوا میکردن واینا

بالاخره بعد کلی دعوا  آروم گرفتن

وگفت من زنمو وبچه هامو میخام

وگرنه بچه هامو برمیدارم میبرم

وابجیمم از همون موقع که تلفنی بهش گفتم

زد زیر گریه و گف یچه های منو بهش بدین  من خودمو میکشم و...

مونده بودیم چیکارکنیم

خیلی لحظه های سختی بود وهست

بالاخره ساعتای 12 بود که عمم اینا رفتن کرمان

و عموم موند با زن عموم

زن عموم نقشه ریخت برای جدا کردن بچه ها ازش

ابجی زهرام از بس گریه کرده بود

داداشمو ابجی مریمم دیگه زنگ زدن و اینا

بالاخره بی خبر راهی شده بودن داداشمو ابجی زهرام

اومدن گلباف

بابام خبر نداش

عمومو زن عموم ومن ومامانم خبر داشتیم

میخواستیم با نقشه زن عموم بچه ها رو از باباشون جدا کنیم

بفرستیم با داداشمو و مامانشون برن

بابام بخاطر بچه ها دیگه کوتاه اومده بود

میگفت باشه باهم زندگی کنید

خب بیچاره دیگه میخواست چیکار کنه؟!

هیچی ساعتای 1بود که داداشم درخونه در زد اومد

اومد یه روبوسی با ما کرد و رفت دسشویی

هیچی به ما نگف

تنهایی رفت تو اتاق بزرگی(همون اتاقی رامین با بچه ها بودن)

هیچی یهو دیدیم داداش مهدی نیس

رفته بود فحش میداد واینا

از تو خواب بلندش کرده بودو گرفته بودش میزد

منو مامانم بچه هارو برداشتیم اماده کردیم

داداشم گف بیا بریم سوا ر ماشین شو بریم حرف بزنیم

ابجی زهرام سوار ماشین داداش زن عموم شده بود

منتظر بود منو مامانم بچه هارو ببریم بدیم ببرشون خونه داداش زن عموم

داداشمم و رامین هم رفته بودن

تا ساعتای 2ونیمی حرف میزدن

اومدن داداشم رفت دنبال ابجیم و رفتن

ساعتای 5 ابجیم پیام دادن که رسیدن

الان ساعت10:44 صبح روز سوم فرودینه

هنوز رامین بیدار نشده بیاد

هنوز خبر نداره بچه ها نیستن

خدا به خیر کنه

ما هم تازه صبونه خوردیم

مامانم تسبیح آبیش به دستشه

بابام چایی میخوره

منم اینجا مینویسم

خب وضعیتی نیس بنویسم

اگه سالم بودم و اتفاقی نیفتاد میام مینویسم

اخه همه میترسیم

از این ادم خطرناک گروگان گیری بعید نیس

فعلا همه خانواده بی امنیتیم

راستی ننوشتم که دیشب درهای اتاق رو قفل زدیم خوابیدم

نمیدونم چه حکمتی بود که همون دیروز باس بچه ها میومدن اینجا

نمیدونم ما کار بدی کردیم یا خوب؟!

ولی ... خدایا خودت درستش کن

بعد 9 سال و این ماجرا ها...سخته

خدا شرش رو از رو سرمون کم کنه

الهی آمین

 

 

 

 

♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥...
ما را در سایت ♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥ دنبال می کنید

برچسب : داستان هیجانی,داستان واقعی,داستان دردناک,داستان زندگی,خاطرات تعطیلات عید,عید درایران,عید نوروز, نویسنده : ▒▒▒░♥♡Faezeh am♡♥░▒▒▒ baray2 بازدید : 697 تاريخ : 3 فروردين 1395 ساعت: 10:53

 

ساخت استیکر سفارشی شما

تماس با https://telegram.me/former_identity

♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥...
ما را در سایت ♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥ دنبال می کنید

برچسب : ساخت استیکر,ساخت استیکر سفارشی,استیکرارزان,استیکرهای تلگرام, نویسنده : ▒▒▒░♥♡Faezeh am♡♥░▒▒▒ baray2 بازدید : 643 تاريخ : 15 فروردين 1395 ساعت: 9:58

عیدتون مبارک

 

ان شاالله سال جدید پر از نعمت و رحمت خدا

پر از سلامتی و شادی

پر از رزق و روزی

پر از محصول معنوی و مادی باشه برامون

♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥...
ما را در سایت ♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥ دنبال می کنید

برچسب : عکس تبریک سال نو,متن تبریک سال نو,کانال نگاه,کانال تلگرام,بهترین کانال تلگرام, نویسنده : ▒▒▒░♥♡Faezeh am♡♥░▒▒▒ baray2 بازدید : 607 تاريخ : يکشنبه 1 فروردين 1395 ساعت: 12:04